۲

ناخواسته انگشتان کسی را می‌جستم

می‌گرفتم – می‌بوییدم

 

تنها، کوتاه است

تنهایی، بلند

 

از چشم‌ها گذشتم، و اصرارِ دستان

دستانی دیگر

و جستن ، فعلِ پریشانی است

 

اندوه، بلند است

اندوهگین کوتاه

تنها گذشتن تا … یافتن

 

اسرارِ گیسوان و‌ شانه

مرزِ چشمان و پلک

بازیِ رنگ و لب

انگشتانِ گرم، بازوانِ گرم

همخوانِ رویایِ پیروزِ تشنگی

و دهانِ سرخِ سیب

 

همخوانیِ نرمِ بازوان

چشمانِ خاموش

انگشتانِ روشن

کامیاب شدن تا … لَختِ فهم

و اما یافتن، بیهوده است.

 

 

تنهایی؛ وسوسه عمیق هستی است.

و من ناخواسته انگشتان کسی را می‌جستم.

بخوان و بگذر